معنی هواپیمای عجول

لغت نامه دهخدا

عجول

عجول. [ع ِج ْ ج َ] (ع اِ) گوساله. ج، عَجاجیل. (منتهی الارب). || مشتی از حَیس و خرما و پسته با خرما آمیخته. (منتهی الارب).

عجول. [ع َ] (ع ص) زن فرزندمرده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || ناقه ٔ بچه گم کرده. (منتهی الارب) (آنندراج). || نیک شتابنده. (منتهی الارب) (آنندراج):
مگر از دیدنم ملول شدی
که به مرگم چنین عجول شدی.
سعدی.
|| واله و سرگشته از زن. || (اِ) شتر ماده بدان جهت که از غایت جزع در حرکات خود شتابی می کند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || مرگ. || ناشتاشکن. (آنندراج) (منتهی الارب).

مترادف و متضاد زبان فارسی

عجول

بی‌تحمل، بی‌صبر، دستپاچه، شتابان، شتابزده، شتابناک، شتابنده، ناحمول، ناشکیبا،
(متضاد) صبور

فارسی به آلمانی

عجول

Ausschlag (m), Hastig, Übereilt, Voreilig, Vorschnell, Waghalsig, Eilig, Hastig, Übereilt, Voreilig

فرهنگ معین

عجول

(عَ) [ع.] (ص.) شتابکار.

فرهنگ عمید

عجول

شتابنده، کسی که با سرعت و شتاب کاری انجام می‌دهد،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

عجول

بی شکیب

فارسی به عربی

عجول

طفح، متهور، مستعجل

فارسی به ایتالیایی

عجول

precipitoso

واژه پیشنهادی

عجول

ناشکیبا

معادل ابجد

هواپیمای عجول

184

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری